آرینا ووروجآرینا ووروج، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

آرینا جونمی

دندونهای آسیاب دخملمون

  دندون آسیاب اول سمت چپ بالا در تاریخ 28/5/91دیدم که چه قشنگ داره بیرون میاد. دندون آسیاب سمت راستتو مامانی 21/5/91دیدم . حالا هم لثت قسمت دندون آسیاب اولت سمت چپت متورم وقرمز شده ومیخواد کم کم خودشو نشون بده.      ...
31 مرداد 1391

آرینا و دایی عبدالرضا

      اینجا ازت میپرسیدم دایی کو؟  برمیگشتی دایی نگاه میکردی و  میخندیدی،دایی هم که دیگه خوردت         عاشق این عکس شدم بخورم این پاهای خوشگلتو    ...
14 مرداد 1391

ماست خوردن آرینا

بله خانمی اینجا ماست خوردنو گذاشتم در اختیار خودت. 1391/5/7 هستش بعد خوردن نهارتون ببین چیکار کردی خانم خانوما                 آخرشم دویدیم تو حموم ...
14 مرداد 1391

تا تا عباسی سر صبح

آرینایی اینجا سه شنبه3مرداد ماه وشما ساعت 7:30 صبح بیدار شدی ومنم سریع بهت صبحانه دادم ودیدم تا هوا خنک بردمت پارک،ولی انگاری هنوز  خوابی ولی بعد از مدتی دیگه قابل کنترل نبودی فقط میخواستی راه بری  البته بیشتر بدوی ومنم دنبالت با دوربین وازت کلی فیلم گرفتم،اولین  قدمهای مستقل بیرون از خونه..... (فدایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی تو )   ...
13 مرداد 1391

پایان 13ماهگی

  امین ماه ورودت خجسته عزیزترینم،ای که از منی و با منی،تمام هستیم دخترم بیان حس مادرانم اینقدر سخته با کلمات و هیچ چیز نمیتونم توصیفش کنم. نمیدونم چی بگم دیروز پایان 13ماهگیت وامروز آغاز 14 ماهگیت بر تو که بهترینهارو برات آرزو دارم خجسته باد.       (میدونی آرینا این عکس یکی از عکسهایی که مامان عاشقش،باورت میشه تا 7_8 ماهگی باید اینطوری میخوابوندمت،غیر از این راهی نداشتم واصلا نمیخوابیدی فقط تو آغوشم به خواب میرفتی،دوستت دارم دوست داشتنی بی منت و توقع)   ...
13 مرداد 1391

صندلی غذا

    واییییییییییی که این صندلی غذا چه چیز خوبیه،راحت شدم دیگه نفسم  موقع غذا خوردن اینقدر ورجه وورجه میکردی ولی حالا هم صندلیتو دوست  داری ومیشینیش توش وهم من راحت شدم اینجا هم برات میوه ریز کردم خودت داری میخوری ولی اولش خوب خوردی ولی بعدش بازیت گرفت و خودت میبینی دیگه بلاچه من...... ...
12 مرداد 1391

شیشه آب معروف آرینا

  عزیز دلم این شیشه آب خوردنت که حالا یه وقتایی پستونکتم میشه،خلاصه که خییییلی دوستش داری. آب میوه هم باهاش میخوری وخیییلی بهش وابسته ای،مخصوصا" برای خواب ولی دارم تلاش میکنم  کمتر بهت بدمش با لیوان آب بخوری ولی وقتی با لیوان بهت آب میدم به زور ازم میگیری وآبها رو میریزی روی زمین و ذوق میکنی،الهی فدات بشم کلا سر همه چیز با هم کشتی میگیریم وداستانی داریم با  هم. (روااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااانیتم نفسسسسسسسسسم) ...
12 مرداد 1391

کار جدید دخملی

  جوجه کوچولوی من این روزها دیگه خودت رو میشناسی و تا ازت میپرسم آرینا کو؟  میزنی به سینت و میگی منم من...    راستی یکشنبه ٨ ام  مرداد ماه ساعت ٤ بعد از ظهر داشتی تلویزیون تماشا میکردی  معمولا" هم ایستاده نگاه میکنی که عقب عقب رفتی وخودت هم تعجب کردی و خندیدی وخوشت اومده بود وخلاصه دیگه دنده عقبی میرفتی ومنم که مرده بودم از خنده گرفتم وکلی چلوندمتو.....    ...
10 مرداد 1391
1